جدول جو
جدول جو

معنی خورد گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خورد گردانیدن(بَ کَ دَ)
ریزه ریزه کردن. خوردکردن. خرد کردن، له کردن. خرد کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ لَ تَ)
خوار کردن. بی اعتبار گردانیدن. پست گردانیدن. تخذیل. ارغام. (یادداشت بخط مؤلف) ، هلاک گردانیدن. نابود کردن. از بین بردن. تعثیر. اعثار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ اَ گَ تَ)
خرسند گردانیدن. خورسند کردن. شاد کردن. (یادداشت مؤلف) ، قانع و راضی گردانیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
پریشان خاطر گردانیدن. متحیر کردن. حیران گردانیدن
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ وَ دَ)
شاد کردن
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
کور کردن. نابینا ساختن. و رجوع به کور کردن شود، انباشتن و مسدود ساختن آبراه چشمه و جز آن: و کاریزها انباشتن و چشمه های آب را کور گردانیدن و دزها و شهرها و دیوارها کندن. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 38). و رجوع به کور کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ کَ / کِ دَ)
پرنمک کردن. (فرهنگ فارسی معین) : املاح، شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب) ، ایجاد آشوب و فتنه کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ ءَ / ءِ جُ تَ)
دور کردن. دور ساختن. راندن. (یادداشت مؤلف). انئاء. اطراح. طرح. اقصاء. اضراح. ازاحه. اسحاق. (منتهی الارب). ابعاد. (دهار). زحزحه. (ترجمان القرآن) : جنب، دور گردانیدن کسی را. طهر. اشذاء، دور گردانیدن چیزی را. مکاتعه. لحی، دور گردانیدن خدای نیکی را از کسی. (منتهی الارب). رجوع به دور گردیدن و دور کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شور گردانیدن
تصویر شور گردانیدن
پر نمک کردن، ایجاد فتنه و آشوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار